پارت شصت و نهم :

*****
لباس های سیاهش را به تن کرد و زمانی که چارقد مشکی را بر سرش گذاشت، تازه نگاهش با انعکاس چهره اش در آینه گره خورد.
رنگ پریده اش با وجود تیرگی چارقد بیش از پیش خود نمایی میکرد و هاله سیاهی که به دور هر دو چشمش پدیدار شده بود، نشان از بی خوابی های ادامه دار این چند روزش داشت. هفت روز دلتنگی و وحشت، هفت روز اشک ریختن و غصه خوردن؛ چنان که گویی تکه ای از قلبش کنده شده و پیوسته در غم فراق

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت دیروز تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • zahra

    0

    خسته نباشی نویسنده توانای من 💙💙💙💙💜💜💜💜💗💗💗💗

    ۴ ساعت پیش
  • هیفا

    0

    چه جای حساسی چراهرپارت ماروتوخماری میزارید یعنی چی شده

    ۱۹ ساعت پیش
  • نارسیس زد ای آر | نویسنده رمان

    🥺🥺🥺

    ۱۳ ساعت پیش
  • فخری

    1

    سپاس فراوان نویسنده جان خسته نباشی عزیزم عالی بود مرسی از قلم زیباتون 🙏🏻❤🌹

    ۱۹ ساعت پیش
  • نارسیس زد ای آر | نویسنده رمان

    🧡💙💜

    ۱۳ ساعت پیش
  • اکرم بانو

    1

    ممکنه سیاوش اومده باشه؟

    ۱۴ ساعت پیش
  • زهرا z

    2

    خسته نباشی نویسنده توانا دلمون از غم پری خون شد الهی بگردم🥺🥺🙏💞💯

    ۲۰ ساعت پیش
  • نارسیس زد ای آر | نویسنده رمان

    💝💝💝

    ۲۰ ساعت پیش
  • سعادت

    2

    وای که از غم پریزاد نویسنده جان به فریاد برس 🥲🥲

    ۲۱ ساعت پیش
  • نارسیس زد ای آر | نویسنده رمان

    ❣️❣️

    ۲۰ ساعت پیش
  • شکوه

    3

    تا سیاوش نیاد این پارتها اکلیلی نمیشه بانوجان 😥💔❤️ 🔥❤️ 🩹

    ۲۱ ساعت پیش
  • نارسیس زد ای آر | نویسنده رمان

    🤔

    ۲۰ ساعت پیش
  • نیلوفر آبی

    4

    تورخدااااپریزادوشهبازازدواج نکننا ایشالله که سیاوش اومده باشه یکم دل ماوپری جون آروم بگیره مرسی نویسنده جونم

    ۲۲ ساعت پیش
  • نارسیس زد ای آر | نویسنده رمان

    🤗🌺

    ۲۰ ساعت پیش
  • زری

    0

    نویسنده جان هممون رو کردی خانم مارپل😉😄

    ۲۳ ساعت پیش
  • نارسیس زد ای آر | نویسنده رمان

    😅😅😅

    ۲۰ ساعت پیش
  • الی

    2

    خدا وکیلی آخر هر پارت همچین تو خماری میمونم که حد نداره،🤣🤣🤣یعنی چه خبر مهمی بود؟؟

    ۲۳ ساعت پیش
  • نارسیس زد ای آر | نویسنده رمان

    😊💖

    ۲۰ ساعت پیش
  • معصومه

    0

    سلام وخسته نباشی پارتها عالی ودرعین حال ماندن تو خماری واسترس باز چی میشه یعنی سیاوش داره میات دلم به حال پری سوخت تو دوراهی مونده

    ۲۴ ساعت پیش
  • نارسیس زد ای آر | نویسنده رمان

    🌷♥️🌷

    ۲۰ ساعت پیش
  • مهین

    1

    سلامدنویسنده ی عزیزم ممنونم بابت رمان زیبات امیدوارم هر چه زودتر پریزاد از حال سیاوش با خبر بشه و دوباره امید و امنیت به داش برگرده قلمت پایدار و مانا باشه

    دیروز
  • نارسیس زد ای آر | نویسنده رمان

    🌹🌹🌹

    ۲۰ ساعت پیش
  • آمنه

    0

    فکر کنم سیاوش اومد ولی فکرم مشغوله اینکه شاید شهباز به یکی سفارش کشتن نریمان رو داده چون از موضوع اصلی که قصد کشتن پریزاد را دارد می داند و میخواست همه را از شر برادرش کند ولی گردن سیاوش انداخت پارت عالی

    ۲۳ ساعت پیش
  • زری

    2

    اگه پریزاد تو انسانیت بخواد شهباز و سیاوش رو با هم مقایسه کنه اونوقت عقلش هم با دلش به نفع سیاوش متحد خواهند شد. شهباز یکبار تو مرگ برادرش با امر به حمله به روستا ،بی رحمی خودش رو نشون داد . پریزاد عزیزم کمی هوشیار باش

    ۲۳ ساعت پیش
  • سرو

    1

    بنظرم واقعا دوستش داره آخه تو اوج خشم وعصبانیت بازم خیلی بالطافت باهاش رفتار میکنه

    دیروز
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.